ملت سازی، ناسیونالیزم ملی و مدرنیته در افغانستان

تاریخ انتشار - 2020-12-28

پوهنمل امان الله"اسدیار"


مقدمه:

اوضاع کنونی کشور به طور فراینده یی تنشنج آمیز شده است و دشوارتر از آن که ملت، ناسیونالیزم قومی و مدرنیته در تضاد منافع و در تقابل هم قرار گرفته است که در سالیان اخیر کشور مردم افغانستان از این ناحیه آسیب های زیادی را متحمل شده است. هدف از نوشتن این مقاله بررسی پدیدۀ ملت و ناسیونالیزم است تا زمینه برای پذیریش افکار مدرن در جامعه فراهم ساخته شود تا باشد از این واژه ها استفادۀ ابزاری و سؤ صورت نگیرد؛چنانچه در این اواخر ملت گرایی و ساختار جامعه مدرن فقط وفقط به منظور اشتهارت کاربرد بیشتر داشته است، که در واقع همه ای تلاش برای رسیدن به قدرت از ناحیه قومیت تحت شعار ملت گرایی قرار گرفته است. هدف غایی این است تا با حفظ تقدس واژه های چون ملت، ناسیونالیزم و مدرنیته، مردمان این سرزمین بیشتر از این قربانی چنین سیاست ها نگردد و در عوض ناسیونالیزم قومی به ناسیونالیزم ملی با حفظ ارزش های ملی به آن پرداخته شود و به شکل مدرن آن که همانا دولت  ملت سازیاست، در جامعه جامۀ عمل ببوشاند؛ زیرا ملت ما شدیداً نیازمند است تا روحیه همدیگر پذیری را در خود تقویت نماید و هر یک پاسبان ارزش ها و منافع مشترک ملی کشور شان باشند؛ زیرا یگانه راه رسیدن به صلح پایدار و رفاه اجتماعی تحقق بخشیدن وحدت ملی به شکل واقعی آنست ولی وحدت ملی بدون تأمین عدالت اجتماعی در کشور تضمین شده نمی تواند وعدالتاجتماعی یکی از ارزش های دینی و ملی در کشور به شمار میرود.   

چکیده

ملت سازی با اصطلاح ناسیونالیزم که دارای مفاهیم مشترک است، با مردود شمردن ناسیونالیزم قومی که در حقیقت پیامد آن قومگرایی و قوم ستیزی است ریشه در افکار ملی گرایانه و میهن پرستانه ملت با عزت افغانستان دارد. در واقع ناسیونالیزم یا ملی گرایی یک نوع طرز تفکر میهن پرستانه است که عشق و محبت به وطن و ملت را تقویت می نماید و با همین عشق است که استقلال کشور که از جمله ارزشهای ملی وعزت جمعی همه یی اتباع کشور، بدون در نظر داشت قوم، زبان، مذهب و سمت به عنوان یک ملت واحد به شمار میرود، محافظت صورت می گیرد. زمانیکه جامعه به رشد و کمال خویش برسد ملت گرایی به صورت تدریجی رشد می نماید و زمینۀ ملت سازی شکل می گیرد و ملت سازی بستر مناسب برای دولت سازی در کشور است. در صورت یکه ناسیونالیزم قومی جایش را به ناسیونالیزم ملی و مدنی واگذارنماید، مشکل موجوده، در یک پروسه ملت  دولت سازی با هم گره خورده و سبب میگردد تا ارزشهای ملی و منافع ملی در راستای ملت سازی همدیگر را یاری رسانند

     کلید واژه ها: ملت، ناسیونالیزم، مدرنیته

 

ملت و ناسیونالیزم

پدیدۀ ملت و ناسیونالیزم، اصطلاحات مترادف و با هم وابسته بوده که تعریف آنها به صورت مجرد و مستقل ممکن نیست. دلیل اصلی آن، اینست که این دو مفهوم، علت یکدیگر هستند؛ زیرا تعریف ملت خود منجر به ملت گرایی میشود. نخست از همه ملت گرایی در نظام دموکراسی نو پای افغانستان یک اصل سیاسی می باشد؛ طوریکه در قانون اساسی کلمۀ ملت به همۀ افرادیکه تابعیت این کشور را دارند، اطلاق میگردد و هرنوع تبعیض و امتیاز بین اتباع افغانستان ممنوع قرار داده شده است و با این دیدگاه ملت گرایی را میتوان به بهترین شکل آن که همانااحساسات میهن پرستانه و یا جنبش های ملی است، تعریف نمود.هرگاه روند سیاسی برای ملت سازی طور نباشد تا تمام اقشار جامعه به شکل فراگیر و عادلانه در آن شرکت کنند، این روند مغایریت با منافع جمعی و نقض ارزشهای ملی گرایانه دانسته می شود.  

       یکی دیگر از اشکال نقض اساسی و عمده که احساسات ملی گرایی نسبت به آن بسیار حساس است، زمانی می باشد که حاکمیت، متعلق به اکثریت افراد جامعه نباشد و ملت گرایی شکل نمی گیرد، در واقع ناسیونالیزم یا ملت گرایی یک جنبش ایدئولوژیک برای دست یافتن به حفظ استقلال، وحدت وهویت مردمانی است که به تشکیل یک ملت به طور عملی و شدنیباور دارند. ناسیونالیزم بیش از هر چیزعشق به ملت، قوم و وفاداری به یک دولت ملی است که فرد در آن زیست و زندگی دارند، تعریف نمود و ناسیونالیزم را پیامد اجتناب ناپذیر و گزار به مدرنیته میداند.

قابل ذکر است که ملت و ناسیونالیزم پدیده های نو نبوده و از طرف دیگر پدیده های طبیعی و جهان شمول می باشند به همین دلیل کهن بودن بیشتر به معنای اساسی بودن است. ژان ژاک روسو به این باور است که برای ریشه یابی ملت ها، باید به طبیعت برگردیم؛ چون ملت ها ازلی اند و ریشه در نخستین پیوند های انسانی ودیگرگونی های پسین دارند. ابدی گرایان به این باور اند که پدیدۀ های ملت و ناسیونالیزم در هر دوره یی از تاریخ وجود داشته اند. ملت و ناسیونالیزم بیشتر زادۀ تکامل اجتماعی و پیشرفت تدریجی جامعۀ انسانی است. مهمترین فرضیۀ این مکتب اینست که دولتها زادۀ ملت ها         می باشند. ملت و ناسیونالیزم هر دو پدیده های طبیعی و متعلق به سده های پسین میشوند و پیامد انقلاب صنعتی و سرمایه داری میباشند و به طور کلی ناسیونالیزم به دو بخش تقسیم شده است؛ ناسیونالیزم قومی و ناسیونالیزم مدنی.به گونۀ دیگر، ناسیونالیزم قومی برعکس ناسیونالیزم مدنی، دولت وملت را متشکل از یک گروه، قوم و فرهنگ دانسته، ملت را یک پروسه طبیعی و زیر مجموعه دولت میخواند.

مفاهیم کلیدی که در بحث قومیت و دولت اهمیت و جایگاه خاصیدارد، واژۀ قوم مداری"قوم گرایی" است که شکل وصفی آن در سیاست به عنوان "سیاست قوم مدارانه" به کار رفته است. مقصود از این واژه گرایشی است که بر اساس آن معیارهای رفتاری و فکری یک قوم در جایگاه ممتاز و برتر از دیگر اقوام مطرح میگردد. نگرش قوم مدارانه که بدگمانی و دید منفی به دیگر اقوام را با خود دارد، یکی از علل جدی تعارض قومی وعامل تضاد بین اقوام محسوب میگردد؛ زیرا قوم مداری بدان علت است که نمودها و باورهای دیگر فرهنگ ها و اقوام را از زاویۀ فرهنگ و بینش قوم حاکم میبیند، و به سوی نگرش مثبت به فرهنگ خود و دیدگاه های منفی نسبت به فرهنگ دیگر اقوام تمایل پیدا کرده و درنهایت به سوی تحمیل فرهنگی کشانده می شود. به عبارت دیگر، قوم مداری عبارت از برتری دادن به فرهنگ قومی خود و گرایش به ممتاز گردانیدن فرهنگ قومی جامعۀ خود بر دیگر اقوام را گویند.

با کمال تأسف جامعه ای ما با چنین رویکردی خو گرفته است و اکثریت مردم ما باور شان به این است که گرایش های قومی یک ارزش است؛ در صورتیکه یک شخص چنین گرایش را نداشته باشد، بدین معناست که گویا یکی از ارزش های اجتماعی را پایمال نموده است. به طور مثال زمانیکه یک فردی به مقام و جایگاه بلند دولتی میرسد، تمام وابستگان و اقوام از او توقع دارند تا واسطۀ انجام دادن کار شان گردند، درغیر آن موقف اجتماعی اش را از دست داده و به عنوان شخصی که به قوم هیچ خدمتی نکرده است انگشت نشان میگردد، و در پیوند با این رویکرد، یکی دیگر از پژوهش گران با درهم آمیختن سیاست قوم مداری و قوم پرستی ضمن طرح این نکته که قوم پرستی اغلب اجازه نمی دهد، گروه های مسلط و اقلیت ها با هم به تفاهم برسند و با همدیگر همزیستی مسالمت آمیزی داشته باشند، قوم مداری را چنین تعریف می کند: هنگامی که یک گروه نژادی و قومی باور دارد که شیوه های زندگی آنها از اقوام دیگر برتر است و اعضای آن از لحاظ هوش بالاتر از دیگر گروه ها اند، به آسانی نمی تواند ابعاد و اهمیت شیوه های زندگی متفاوت با گروه خود را تشخیص دهد و ارزیابی کند، در حالیکه ناسیونالیزم مدنی صرف نظر از نژاد، رنگ، عقیده، جنس، زبان و قومیت؛ ملت را به عنوان شهروندان یک سرزمین تعریف می کند. ناسیونالیزم مدنی یک راه قانونی برای مطالعۀ تشکیل دولت است، در حالیکه ناسیونالیزم قومی را می توان راه خنثی برای نظارۀ تشکیل دولت دانست. 

حال که ملت گرایی را تعریف کردیم، در ادامه به پاسخ این پرسش خواهیم پرداخت که "ملت چیست؟ نگرش ملیت در درجۀ اول دارای دو گزینۀ امیدوار کننده برای ایجاد ملت است که شامل "اراده" و "فرهنگ" است. اراده به معنی "پای بندی داوطلبانه و تعیین هویت، وفاداری وهمبستگی از یک سو، ترس، زور و اجبار از سوی دیگر است. به طور خلاصه، ملت به معنای گروهی از مردم با زمینه های فرهنگی متفاوت و یکسان است و تصمیم گرفته اند که یکدیگر را به عنوان اعضای تمام عیار اجتماع خود بپذیرند. آنها با توافق هم درمورد ساختار مشترک از ایده ها، ارزش ها و روش های رفتاری و بر قراری ارتباط ساکنان یک قلمرو مشخص با مرز های تعیین شده هستند.

مدرنیته و ناسیونالیزم

    واژۀ «مدرن» به معنای امروزی و جدید است. مفهوم مدرن تاکنون مراحل مختلفی را پشت سر گذرانده است؛ در خلال قرن پانزدهم مقارن با دورۀ رنسانس، مدرنیته در نقطۀ مقابل "وسطی" قرار داشت و با مفهوم باستان هم آهنگ بوددر این دوره به فرهنگ یونان باستان به مثابۀ یک فرهنگ جدید نگریسته میشددر مرحلۀ بعد (قرن شانزدهم و هفدهم)، مدرنیته از تعهد و التزام به سنت گرایی منقطع گردیده و مفهومی نزدیک به ریشۀ لغوی نوآوری و امروزی بودن به مفهوم تجدد گرایی می باشد

         اما اصطلاح مدرنیته اولین بار در آثار ژان ژاک روسو در قرن هجدهم به کار رفت و بعد از وی در آثار بسیاری از نویسنده گان آن عصر متدوال شد. در فارسی معمولاً واژۀ تجدد را برابر به مدرنیته و تجدد گرایی (نوگرایی) معادل مدرنیسم تعریف شده استشیوۀ زندگی جدید و امروزی با استفاده از تعریف پیتربرگر و درعبارت مشخص تر میتوان گفت؛ مدرنیته یا تجدد عبارت است از مجموعۀ اوصاف و خصایص تمدن جدیدی که در طی چند قرن اخیر دراروپا و امریکای شمالی سر برآورده است. از جمله امیل دورکیم جامعه شناس فرانسوی (قرن نوزدهم) نیز مدرنیته را پیامدتقسیم کار محسوب          می کند. ما کس وبر، یکی از بنیانگذاران جامعه شناسی مدرنیته تعمیم یافته و همگانی عقلانی شدن است؛ وضعیتی که در آن عقلانیت(ابزاری) بر تمام شوؤن جامعه سیطرۀ می اندازد، سنت ها، خرافات و توهمات از جامعه زدوده می شود. به عبارۀ دیگر، مدرنیزاسیون عبارت از جریانیاست که بر اساس آن، جوامع به سوی همه یا برخی از شاخص های یک جامعه مدرن، مانند پیشرفت علمی، رشد اقتصادی، توسعۀ سیاسی و اجتماعی و تحولات فکری و فرهنگی، حرکت می کنند و در مقابل مدرنیته، ناسیونالیزم (ملت باوری، ملی گرایی) قرار دارد. 

واژۀ ناسیونالیزم که در زبان دری معادل های چون ملی گرایی و ملت باوری نیز به آن اشاره دارد، از مشتقات واژه Nation است که خود از ریشۀ لاتینی Nastic به معنای متولد شدن گروهی از مردم به کار رفته است که در یک سرزمین متولد شده اند. امروزه در ادبیات سیاسی ناسیونالیزم یا ملت باوری به معنای آگاهی ملی و احساس تعلق به یک ملت مشخص با مشخصات خاص که از سایر ملت ها متمایز شده است، به کار می رود. ناسیونالیسم مستلزم احساس و وفاداری وعلاقۀ پرشور افراد به مفهوم تعمیم یافتۀ ملت است. عناصری چون وفاداری به خاک و فداکاری برای وطن و تجلیل از ارزش های آن نیز از ارکان ناسیونالیسم تلقی می شود و با وجود آن تجلیل از ناسیونالیسم جدید از ساخته و پرداخته ای دوران مدرنیته محسوب می شود. سرزمین، نژاد، زبان و پیوند های تاریخی، هیچکدام نمی توانند ملاک های ثابت ملیت تلقی شوند؛ بنابراین ملیت یک اصل مبهم به نظر میرسد. میتوان گفت ناسیونالیسم ریشه در احساسات رومانتیک انسان دارد و چندان مبانی عقلانی کافی برای آن نمی توان یافت. ناسیونالیزم افراطی جامعه را به جنگ و ستیزه جویی میکشاند؛ چنانچه ریشه ای جنگ های داخلی مخصوصاً در دهۀ هفتاد و پس از سقوط رژیم داکتر نجیب الله در واقع ریشه در ناسیونالیزم افراطی داشته است. همچنین، باید تمایز جدی میان ناسیونالیزم اقتدار گرآ و دموکرات را درنظر گرفت و در میان این دو(مدرنیته و ناسیونالیزم)،"عدالت اجتماعی" یکی از مؤلفه ها برای حفظ ارزش های ملی و گامی به سوی تجددگرایی وعقلانی شدن می باشد. پس به جاست تا مردم افغانستان با استفاده از این رویکرد تمام نیروی های فکری جامعه را در یک بسیج ملی علیه ناسیونالیزم افراطی قرار دهد تا باشد کشور به طرف ثبات اجتماعی برگردد و این ساده ترین راه برای ساختار یک جامعه مدرن از یک طرف و نهادینه شدن ناسیونالیزم ملی به جای ناسیونالیزم قومی است که پیام آور صلح، تأمین امنیت و ترقی کشور می باشد. چه خوب است که دولت جمهوری اسلامی افغانستان در آستانۀ گفتگو با گروه طالبان قرار دارد و با استفاده از کار شیوه های ناسیونالیزم ملی گرایی، پروسه صلح و مصالحه را سهل سازد تا باشد راه برای صلح پایدار در کشور جنگ زده و برای ملت ستم دیده فراهم گردد. در آن صورت میتوان ادعا نمود که ملت، ناسیونالیزم ملی و مدرنیته در جهت اعتلای افغانستان آزاد، آباد و مستقل همه با هم بدون ملاحظات قومی، سمتی، نژادی، زبانی و مذهبی با برادری و برابری در کنار هم برای ساختن افغانستان نوین که عاری از جنگ، تفرقه و برادر کشی باشد با هم متحد شده و به منظور تحقق عدالت اجتماعی در جامعه سعی و تلاش صادقانه ورزند.        

منابع و مآخذ:

بیات،عبدالرسول و همکاران.(۱۳۹۴).چاپ سوم. در آمدی بر مکاتب و اندیشه های معاصر، قم:انتشارات یاران.

بدخشانی، غفران.(۱۳۹۲). دولت بی ملت. چاپ اول. کابل: انتشارات سعید.

حسینی زاده، م.ع.(۱۳۹۴). درآمدی...فرهنگ واژه ها.گردآوریندۀ مقالات:بیات، عبدالرسول مشکات و همکاران.قم: انتشارات یاران.

وثوقی، منصور و همکاران.(۱۳۷۷). مبانی جامعه شناسی. چاپ دوازدهم.تهران: انتشارات خرمند.




اشتراک گذاری